اندر احوالات پاییز93 پرنسس ما
گل ناز مامان از اینکه دیر به دیر وبلاگتو به روز میکنم ببخشید چون ماشاالله با بزرگ شدنت اذیت کردناتم بیشتر شده و دیگه وقتی برام نمیذاری که به وبلاگت سر بزنم و از اوضاع و احوالت بنویسم . از وقتی از سفر برگرشتیم عادت کرده بودی موقع خوابیدن چراغ اتاقو باید روشن میذاشتیم تا بخوابی اون هم چه خوابیدنی که تا ساعت ۲٫۳ نصف شب بیدار بودی و بعد از کلی شیطنت و پریدن و بازی کردن روی تشک میخوابیدی و بعد از اینکه خوابیدی تازه من باید چراغ رو خاموش میکردم .اما یبار که من زودتر رفته بودم تو اتاق به محض اینکه تو بهمراه بابایی اومدین تو اتاق چشمامو بستم بعدش بابایی بهت گفت ساکت باش مامانی خوابه تو هم آروم اومدی و منو بوس کردی ...
نویسنده :
مامان و بابا
19:28